حسن بن علی المجتبی (نام کامل به عربی:الحسن بن علی بن أبی طالب الهاشمی القرشی)، پسر علی بن ابی طالب (امام نخست شیعیان) و فاطمه دختر محمّد، امام دوم شیعیان که ایشان از وی با عنوان امام حسن مجتبی یاد میکنند. وی مکنّی به ابومحمد و ملقب به مجتبی از اهل بیت و نیز پنج تن آل عبا به شمار میآید. از دیدگاه برخی از اهل سنت، او پنجمین و آخرین خلیفه از خلفای راشدین محسوب میشود.
حسن بن علی، در سال ۳ هجری زاده شد و پس از پدر به امامت (در دیدگاه شیعیان) و خلافت مشغول شد؛ ولی پس از مدت کوتاهی به صلح با معاویه بن ابوسفیان رضایت داد۱ حسن بن علی مسموم شد و سرانجام در ۲۸ صفر سال ۵۰ هجری درگذشت.
تولد تا مرگ محمد
حسن فرزند علی و فاطمه دختر محمد در ۱۵ رمضان (ماه تولد مورد اختلاف است۱) سال سوم هجری قمری در مدینه بدنیا آمد. نام او حسن به معنای خوب و نیکو است در بعضی مدارک ذکر شده نام او از ریشه عبری شبر است.۲نیازمند منبع علی مایل بود که پیامبر خود نام نوزاد را انتخاب نمایند و محمد اسم حسن را بر او گذاشت.۱ محمد به خاطر تولد حسن، گوسفندی قربانی نمود و گوشتش را میان فقرا تقسیم نمود. همچنین در هنگام تولد حسن و حسین، موهای سرشان را تراشید و معادل وزن موی ایشان را نقره گرفت و آنرا بین مستمندان صدقه داد.۳ کنیه او ابومحمد است و او را با القابی چون مجتبی، تقی، زکی، سید، سبط، سبط اکبر میخوانند. لقب مجتبی که توسط طرفدارانش به وی اطلاق میشود، اشاره به بخشندگی وی دارد.
دانشنامه اسلام مینویسد با اینکه حسن تنها ۷ سال اول عمرش را با پدربزرگش محمد گذراند، اما بعضی از سخنان و اعمال وی را بعدها به یاد داشت. مثل نمازهایی که محمد به وی تعلیم داد۳ و لحظهای که محمد خرمای صدقهای که حسن بر دهان گذاشته بود را از دهانش درآورد و به انبار اموال صدقه بازگرداند.۱ زیرا محمد خوردن اموال صدقه را برای خانوادهاش ناخوشایند میداشت.۳ اکثر روایات، حتی روایات موجود در کتب اهل سنت، نشان دهندهٔ علاقه محمد به نوهاش است. نه تنها سخنانش، بلکه داستانهایی جالب نیز حاکی از این دوست داشتن است.۱ محمد حسن را بر پشتش و زانوانش قرار میداد و نافش را میبوسید.۳ روزی محمد بر منبر در حال صحبت با مردم بود و ناگاه دید که حسن به علت لغزش روی لباسش بر زمین افتاد، با دیدن این موضوع، محمد از منبر پایین آمد و حسن را برگرفت. سپس محمد به مردم گفت که فرزندان و اموال محک و آزمایشی (فتنه) برای آنها هستند. نمونهای دیگر را میتوان از لحظهای نام برد که حسن از دوش پدربزرگش در حالی که در سجده نماز بود بالا رفت و محمد اجازه داد که حسن بر دوشش بماند. از این گذشته برای اثبات علاقه محمد به نوههایش، شیعیان از حدیثی نام میبرند که محمد در آن حسن و حسین را سرور جوانان اهل بهشت مینامد. با این حال مروان بن حکم بر سر صحت این حدیث بحث و مجادله داشت.۱ حسن در روایات شبیه ترین کس از لحاظ چهره به محمد دانسته شدهاست.۳ از همهٔ اینها مهمتر، (به گفته شیعیان) میتوان به زمانی اشاره کرد که محمد، علی و فاطمه و حسن و حسین را زیر عبای خود گرفت و آنها را اهل بیت نامیده و بیان داشت که اینها از هر گونه گناه و آلودگی پاک هستند.۱
کودکی تا خلافت
یک نقاشی متعلق به سده نوزدهم که علی بن ابیطالب را در کنار دو فرزندش حسن و حسین ترسیم کردهاست.
حسن، هفت سال اول زندگی خود را با پدربزرگش محمد گذراند. تا قبل از کشته شدن عثمان بن عفان در سال ۶۵۶ میلادی، حسن از لحاظ سیاسی غیر فعال بود. پس از به خلافت رسیدن پدرش علی و شروع جنگهای داخلی، او از طرف علی به کوفه فرستاده شد تا از بیعت مردم کوفه با حکومت علی اطمینان حاصل کرده و در صورت امکان، سپاهی از مردم آن شهر را برای حمایت لشکریان علی در جنگ جمل فراهم آورد. او همچنین پدرش را در جنگ صفین یاری کرد. پس از کشته شدن علی در سال ۶۶۱، با وجود آن که علی جانشینی برای خود انتخاب نکرده بود، تعداد زیادی از پیروانش با حسن بیعت کردند. حسن در هنگام انتصابش به عنوان خلیفه، به خویشاوندی خود با پیامبر مسلمانان اشاره و تاکید کرد.۴
ابن اسفندیار روایت میکند که حسن در زمان خلافت عمر به همراه عبدالله بن عمر و لشکری از کوفیان، در لشکر کشی به سمت آمل در طبرستان حضور داشتهاست. ویلفرد مادلونگ بر این باور است که علی احتمالاً میخواسته که حسن را در سن جوانی با امورات جنگی آشنا کند و به تجربیات جنگی اش بیفزاید. در زمان عثمان گفته میشود که در قضیه اجرای حد شرعی بر روی ولید بن عقبه به علت شرب خمر، وقتی علی به حسن گفت که زدن ۴۰ ضربه شلاق را بر عهده بگیرد، حسن نپذیرفت. علی حسن را سرزنش کرده و این کار را به برادر زادهاش، عبدالله بن جعفر سپرد. حسن به همراه فرزندان دیگر صحابیون نامدار محمد، مانند عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر، در هنگام محاصره عثمان، در دفاع از وی شرکت داشتهاست. به فرمان عثمان، حسن در روز آخر محاصره، شمشیر و ابزار آلات جنگی را کنار گذاشت. بر طبق بلاذری، حسن در این جریان، اندکی زخمی گردید. حسن مکرراً از پدرش علی، به خاطر اینکه بیشتر از اینها، در دفاع از عثمان مشارکت نداشته، انتقاد میکرد.۳
ویلفرد مادلونگ مینویسد ظاهراً حسن مخالف سیاستهای علی درجنگیدن با مخالفان بودهاست، چرا که حسن معتقد بود که این جنگها باعث بروز تفرقه در امت اسلامی میگردد. در هنگام عزیمت علی از مدینه به سمت بصره (قبل از وقوع جنگ جمل) علی در جایی توقف کرد و با قریشیان مکی بصره دیدار کرد. بلاذری مینویسد که حسن در آنجا با التماس و زاری از پدرش علی خواست که دست از جنگ بکشد تا امت اسلامی بر خلافتش متفقالقول شوند. اما علی به توصیه حسن توجهی نکرد. در منزلگاه بعدی به نام فید، علی، حسن را به همراه عمار بن یاسر به کوفه فرستاد تا از آنجا حامی جلب کند. حسن توانست لشکر شش یا هفت هزار نفره فراهم کند و آنان را به ذی قار آورد و به علی ملحق کرد. حسن در جنگهای جمل و صفین (به طور کمرنگی) حضور داشتهاست.۳ رسول جعفریان با اشاره به این نکات که حسن نماینده علی در جنگ جمل برای تحریک مردم کوفه و آوردن آنها به صحنه جنگ بود، در صفین مردم را بر ضد سپاه قاسطین بر میانگیخت و نامه حسن در ابتدای خلافت به معاویه که در آن بر حق خاندان نبوی بر خلافت تأکید شده بود نتیجه میگیرد که ادعای مخالفت حسن با سیاستهای علی درست نیست.۵
در ۱۰ جمادیالاول ۳۹ هجری/ ۲ نوامبر ۶۵۸ میلادی، علی، حسن را وصی خود (بعد از مرگ حسن، حسین وصی میشد) در املاک وقفی اش کرد.۳
انتصاب به خلافت
علی خود شخصاً جانشینی برای خودش تعیین نکرده بود.۱ اما ویلفرد مادلونگ معتقد است این که علی رسماً حسن را جانشین خود ننمود، نمیتواند دلیلی بر این باشد که اصلاً میلی به این موضوع نداشت.۳ بعد از مرگ علی، عبیدالله بن عباس مردم را به بیعت با حسن فرا خواند. حسن سخنرانی ای کرد و در آن از شایستگی پدر و خاندانش و ارتباط صمیمی خود با محمد یاد کرد. قیس بن سعد عباده اولین کسی بود که با وی بیعت کرد. او در هنگام بیعت علاوه بر شروط کتاب خدا و سنت محمد شرط جنگ با محلون (کسانی که حرام خدا را حلال میکنند) را نیز اضافه کرد که حسن گفت که این شرط در دو شرط قبلی وجود دارد. از بیعت کنندگان تعهد گرفته شد که با هر که با حسن جنگ میکند جنگیده و با کسی که با وی به صلح باشد، صلح کنند که این شرط آنان را در بهت فرو برد که آیا حسن از این شرط قصد دارد که با معاویه صلح کند؟۱
حسن میتوانست روی ۴۰۰۰۰ مرد جنگی که از دوران علی به وی وفادار بودند حساب کند. وفاداری آنان یا به دلیل سرسخت بودن بر روی عقایدشان یا به دلیل ترس از مجازات معاویه میتوانست باشد. البته معاویه سیاست امان دادن به کسانی که از وی چنین درخواستی را میکردند در پیش گرفته بود و این روش را در هنگامی که وارد عراق شد نیز ادامه داد.۱
دانشنامه اسلام مینویسد در روایات در مورد تمام جزئیات درگیریهای بین حسن و معاویه صحبت نشده اما مشخص است که معاویه چه از طریق مکاتبه و چه از طریق سخنرانی، خلافت حسن را به رسمیت نمیشناخت و شروع به فراخوانی نیروهای جنگی از شام و فلسطین و شرق اردن نمود. در آغاز نامههایی جدال آمیزدر مورد حضور جاسوسان معاویه در کوفه و بصره بین حسن و معاویه و عبیدالله (برخی منابع عبدالله) بن عباس و معاویه رد و بدل گردید. بر طبق ابوالفرج اصفهانی پیش کشیدن موضوعات زمان علی به این مکاتبهها دامن میزد.۱
ویلفرد مادلونگ در دانشنامه ایرانیکا مینویسد پس از دو ماه عدم فعالیت، حسن نامهای به معاویه نوشت و او را به بیعت با خود فراخواند و به وی یادآوری نمود که به علت اینکه نوه محمد است، استحقاق بیشتری از معاویه به این عنوان دارد. معاویه که از خلق و خوی صلح جوی حسن آگاه بود، پاسخی مودبانه به وی داد که جایگاه اهل بیت محمد را میشناسد اما به علت تجربه بیشتر در حکومت داری، خود را بیشتر مستحق خلافت میداند. او از حسن خواست که حکومت داری را به وی بسپارد و پس از مرگش، قول میدهد که حکومت را به حسن بسپارد. او به حسن پیشنهاد داد که خزانه عراق و مالیات هر مکانی از عراق را که میخواهد مال حسن باشد و با حسن در امورات حکومتی مشاوره کند.۳
وقتی حسن پاسخی به وی نداد، معاویه نامهای تهدید آمیزتری به وی نوشت شروع به تجهیز قشون کرد.۳ وقتی میل به جنگیدن معاویه (با پیش روی لشکریانش تا موصل و احتمالاً در عین حال مذاکره بر سر صلح با حسن) بر همه آشکار گردید، حسن شروع به تجهیز قشون کرد. در ابتدا یارانش از فراخوانش سرباز زدند که عدی بن حاتم آنان را مجبور به اطاعت نمود تا تجهیز قشون کنند. برای جلوگیری از پیش رویهای معاویه، حسن ۱۲۰۰۰ مرد جنگی را به سرکردگی عبیدالله بن عباس فرستاد و به وی دستور داد که با قیس بن سعد و سعید بن قیس همدانی مشاوره کند. لارا وسیا وگلیری با استناد به طبری بر این باور است احتمالاً حسن میخواسته که قیس بن سعد را در کنار خود باقی نگذارد چرا که قیس از سرسختان درجنگیدن با معاویه بود حال آنکه حسن تمایل به صلح با معاویه داشت.۱ ویلفرد مادلونگ معتقد است که انتخاب عبیدالله بن عباس که در زمان علی، استان تحت حکومتش یمن را بدون جنگ تسلیم دشمن کرد و علی وی را مواخذه کرد، بیانگر این است که حسن میخواسته به نتیجهای صلح آمیز برسد.۳
دو یا سه ماه پس از خلافت، پیش رویهای حسن نیز شروع گردید و به ساباط مدائن رسید. در آنجا وی دستور توقف داد و سخنرانی ای که کرد باعث بروز شورش در لشکریانش گردید. وی بیان داشت که هیچ میلی به بروز کینه و دشمنی بین مسلمانان نداشته و صلحی که یارانش آن را رد کردند بهتر از چند دستگیهای فعلی است. سربازانش گمان بردند که وی قصد صلح با معاویه دارد و شک قبلیشان از روی سخنان چند پهلویی که قبلاً حسن بیان داشته بود و سرعت کم پیش روی اش تشدید گردید و گروهی که به شدت حامی سیاستهای علی بودند، طی یک عمل خشونت آمیز به خیمه حسن هجوم برده و آن را غارت کرده و قالی اش را زیر پایش بیرون کشیدند.۱ ابن جاعل ازدی، ردای حسن را از دوشش کشید و حسن بدون ردا و در حالی که شمشیرش در غلاف به کمرش بسته شده، رها گردید.۳ بود حسن از طرفدارانش از قبایل همدان و ربیعه استغاثه کرد و از آنجا جان سالم به در برد. در مظلم ساباط، یکی از خوارج به نام جراح بن سنان اسدی در حالی که فریاد میکشید که تو همانند پدرت علی کافر شدهای، با خنجری به حسن حمله برد و رانش را زخمی کرد که از آن خون بسیاری رفت۱ و جراح بن سنان توسط یکی از یاران حسن کشته شد.۳ حسن را به مدائن برده و در خانه والی آنجا سعد بن مسعود ثقفی۳ درمان نمودند. بعد از آن اخبار حمله به حسن به طور عامدانه از سوی معاویه منتشر شد و لشکریان حسن هزیمت شدند. معاویه تا اخنونیه پیش روی نمود و در آنجا با لشکریان عبیدالله بن عباس که در آنجا خیمه زده بودند روبرو شد و بابهای مذاکره که قبلاً با وجود مخالفتهای حسین باز شده بود به نتیجه نهایی رسید. لشکریان حسن میلی به جنگ نداشتند و روز به روز مردم عراق بیشتر به معاویه میگرویدند
